حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
?ولادت حضرت عبدالعظیم علیه السلام، مبارک باد?
▫رهبر معظم انقلاب در جمع مردم ری ۷۳:
یک روایت از حضرت هادی علیهالصّلاةوالسّلام است که هم جنبهی علمی حضرت عبدالعظیم و هم جنبهی معنوی آن بزرگوار را نشان میدهد.
کسی خدمت امام هادی علیهالسّلام رسید. حضرت به او فرمودند: تو در کجا هستی؟
گفت: در ری.
فرمودند: هر مشکلی در امر دین داشته باشی، میتوانی از عبدالعظیمبنعبداللَّه الحسنی بپرسی.
یعنی امام هادی علیه السّلام، عبدالعظیم الحسنی را به عنوان یک مرجع علم دین به شیعیان خودشان معرفی کردند. بعد در همین روایت هست که حضرت فرمودند: سلام مرا به او برسان. این هم جنبهی معنوی.
اندوه بیهوده را با تعقل برطرف کن
?هر اندوه بیهودهای را با تعقل و تفکر میتوان برطرف کرد!
?اگر میخواهی حال خوش معنوی داشته باشی، لیزرِ عقلت را روی اندوههای دلت بینداز و آنها را نابود کن؛ خوب فکر کن و اندوههای بیخود را از دلت بیرون بریز!
⚡️مثلاً به خودت بگو: ۱. این مشکل هم یک امتحان الهی است ۲. الان خدا از اینکه تو داری زجر میکشی نارحت است؛ حتی بیشتر از خودت! و برایت جبران خواهد کرد ۳. هستند کسانی که بیشتر از تو مشکل دارند ۴. این مشکل برطرف خواهد شد و یک زمانی میرسد که اصلاً این غصه از یادت میرود…
?هر اندوه بیهودهای را با تعقل و تفکر میتوان برطرف کرد. اما چرا بعضیها وقتی فکر میکنند، اندوهشان برطرف نمیشود بلکه نگرانتر میشوند؟ چون عقلشان درست کار نمیکند! کسی که عقل درستی ندارد، هرچه تفکر کند مسرور نمیشود بلکه گاهی تفکر حتی برایش ضرر هم دارد!
?علیرضا پناهیان
هدف جلب رضایت خداست
حواسمون باشه غرق نشیم
آیت الله بهجت(ره)
ما در درياي زندگي در معرض غرق شدن هستيم
دستگيري ولي خدا لازم است.
بايد به حضرت ولي عصر «عج» استغاثه كنيم كه مسير را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
نان دادن برای رضایت مردم
عارفی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود.
روزی به آبادی دیگری رفت عابد به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت: نه. گفت: فلان عابدبود، نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد.
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد.
وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد: دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی.